سفر کوفتی
دیروز قصد سفر به شمال رو کردیم
چالوس بی صاحب که ترافیک بود از رشت اومدیم
لنگرود دیدیم مانی تب کرده
به هزار بدبختی تا رودسر اومدیم و یه جا گرفتیم
چهار صبح با وجود استامینوفن 325 و سفکسیم و شیاف325 تب مانی شدید بود
رفتیم درمانگاه اما دلم نیومد تو شهر غریب آمپول بزنه بازم قطره و شیاف بزرگسال گرفتیم براش و استفاده کردیم
انواع نوشیدنی های یه هایپر رو گرفتیم تا هر کدوم میلش میکشه رو بخوره شش صبح تبش کمتر شد و خوابید
ده بیدار شد و بعد از صبحانه راه افتادیم سمت چالوس اما تو راه باز تب کرد و بعد از تنکابن نمیدونم چه شهریه که به اجبار یه ویلا گرفتیم و اومدیم و باباش رفت جوجه گرف زد و با کلی فیلم نهار خورد
بازم تب شدید کرد و اشک از چشمش میومد و نمیتونست نفس بکشه
با هزار بد بختی قطره استامینوفن رو بعد از قاطی کردن با مدل های مختلف آبمیوه در آخر با قرص جوشان خورد
تبش اصلا پایین نیومد و تو خواب براش با کلی مکافات و گریه و اینکه من فهمیدم چه کار میکنی شیاف گذاشتم اما هنوز تب داره
از نت کلی دعا سرچ زدم و براش خوندم
سفر کوفتمون شد جهنم تبش پایین بیاد برگردیم
تو رو خدا دعا کنید واسه عشقم