سيزده بدر و سفر
پسر كوچولوي مامان تعطيلات نوروز هم تموم شد به همين زودي 12 فروردين ساعت 17:30 بابات از بيرون اومد و به من گفت جمع و جور كن راه بيوفتيم با تعجب نگاش كردم و گفتم كجا؟ خنديد و گفت شمال هر چي من گفتم نه نميشه فردا سيزده است شلوغه،آمادگي نداريم باباتم گفت نه ميريم تو خواب بودي و منم كم كم وسايلمون رو جمع كردم واي بيدار كه شدي اونقد شيطوني كردي كه داشتي ديوونه ام ميكردي هر چي من بر ميداشتم ميذاشتم تو سبد و ساك تو در ميوردي بلاخره راه افتاديم ساعت 19:30 بود كه مامانيت هم اومد پشت سرمون آب ريخت رفتيم اول جاده چالوس كه آقاي پليس گفت جاده بسته است و ساعت 5 صبح باز ميشه باباتم گفت از جاده هراز بريم تو اصلا 5 دقيقه هم نخواب...