مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

خرید

 دیروزمن(مامان مانی جون)به همراه مامانیم(مادربزرگم)رفتیم خرید وسایل اولیه واسه مانی جون شاید زود باشه اما گفتیم شاید مانی جون هوس کنه هفت ماهه چشم ما رو روشن کنه هوا سرد بود و برف هم میومد اما بعد هوا خوب شد و کلی هم خوش گذشت ...
15 بهمن 1389

نذری

  امروز مامانی مانی جون نذری داشت ما هم زود بیدار شدیم صبحانه خوردیم ساعت ۱۰ رفتیم بالا اما غافلگیر شدیم چون تازه میخواستند صبحانه بخورن  یک ساعت نشستیم وبعد اومدیم پایین بعد بابای مانی جون رفت بالا برامون شله زرد گرفت     ...
13 بهمن 1389

باروون

دو روزپیش مانی جون وارد۲۲هفته شد اما سیستم ما ویروسی شده بود و نمیشد چیزی بنویسم فقط هفته رو نوشتم دیروز قرار بود بریم خرید واسه مانی جون اما بارون می اومد نشد به امید خدا یه روز دیگه میریم. ...
12 بهمن 1389

خونه تکونی

دیروز روز سختی برای نی نی ما بود خیلی خسته شد آخه داشتم خونه تکونی میکردم باید هرچه  زودتر کارهای خونه تموم شه آخه هرچه نی نی بزرگتر بشه من هم سنگین تر میشم و کار کردن سخت ترمیشه بدتر از همه این که کمک هم نداشته باشی آخه بابای مانی جون میگه خونه تمیزه و نمیخواد کاری کنی
5 بهمن 1389

هدیه2

دیشب مانی جون بازهم هدیه  گرفت از یکی ازعمه هاش اخه مانی جون ۴ تا عمه داره خیلی خوش به حالش میشه نیومده داره دل بری میکنه اگه دختربود که دیگه هیچی چون عمه هاش پسر دارن  ...
4 بهمن 1389

هفته20

امروز مانی ما وارد ۲۰ هفته شد کلی برف اومده اما من جرات بیرون رفتن از خونه رو ندارم امیدوارم سال بعد با مانی بریم برف بازی ...
3 بهمن 1389

هفته21

امروزمانی جون وارد ۲۱ هفته شد نمیدونم چراحالاهفته هااینقدردیرمیگذره شاید به خاطرانتظار کشیدن مااینجوری فکرمیکنیم خدایاکمک کن که این روزا و این انتظار باشیرینیش زود ترتموم بشه ...
3 بهمن 1389

احساس

امروز مانی جون ما شروع به حرکت کرده و من از اینکه اینجوری حسش میکنم خیلی خوشحالم حالابیشترازقبل وجودش رو باوردارم ومشتاق اومدنشم
2 بهمن 1389