این چند روز
مانی جونم روز دوم تولدت واکسن زدی.
روز سوم برات یه بع بعی قربونی کردیم.
روز پنجم با بابات بردیمت غربالگری و اونجا خانم دکتر گفت زردی داری و سریع و تا قبل از تعتیلات ببریمت بیمارستان
اون روز (پنجشنبه) تا ساعت ١٥ تو بیمارستان بودیم و از تو آزمایش خون گرفتن و من حسابی گریه کردم .بابات چشماش پر از اشک بود اما به من میگفت کریه نداره چیزی نیست.
جواب آزمایش رو گه دکتر دید گفت اگه بچهء شما سه کیلو بود میگفتم مهم نیست اما باید مواظب باشی.
همون روز مامانیت حمومت کرد.
دو روز بعد برای زردی دوباره بردیمت بیمارستان و از اونجا هم رفتیم خونهء مامانیم.
غروب که اومدیم خونه مامانی بابات و خالهء بابات و پسر دایی هاش اومدن دیدنت.
روز دهم منو بابات حمومت کردیم و غروب مامانی من و مامانی خودت اومدن و تعجب کردن.
دیروز هم مامانیم با خالهء مامانم اومدن دیدنت
راستی دیروز صبح تو یازده روزگیت نافت افتاد.
دوشنبه ١٦ /٣ واست شناسنامه و ١٧/٣ واست دفترچه بیمه گرفتیم.
هدیه هات هم تا الان٠٠٠/٥٠٠ تومان نقدی و یه زنجیر و پلاک و چند دست لباس و اسباب بازی