این چند روز
مانی جونم ببخشید که چند روزی چیزی واست ننوشتم.
سه شب بیش به حدی بیقراری کردی که داشتم دیوونه میشدم و کاری از دستم بر نمیومد.
از ساعت ١ شب تا ١١ صبح بیدار بودی.
چون شبای قبلش هم نخوابیدی و روزش هم من فرصت خواب نداشتم ٤٨ ساعت بود که نخوابیده بودم و حالم خیلی بد بود.
عزیزم از اینکه نمیتونستم کاری کنم که آروم شی ناراحت بودم و بیخوابی هم خیلی حالم رو بد کرده بود احساس میکردم دارن تمام دندوونامو میکشن.ساعت ١١ که خوابیدی دو ساعت فرصت خواب داشتم اما بعدش دوباره بیدار شدی و منم بیدار شدم.
بعد از این ماجرا تصمیم گرفتم که هر شب حمومت کنم تا خوابت تنظیم شه و الان دو شبه که همی کارو کردم و تاثیر داشته.
فردا روز واکسنته و من خیلی دلشوره دارم اهی فدات شم مامان اصلا نمیدونم که چه کار کنم غصه ام گرفته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی