غیبت
مانی جونم این چند روزه اینترنتمون تقریبا قطع بود واسه همین چیزی واست ننوشتم اما بابات گفته دیگه قطع نمیشه.
روز جمعه افطار خونه عمه سمیه بودیم من و بابات هم که روزههههههههه
ساعت 22 اومدیم خونه تا تو اذیت نشی.
شب تا صبح نه تا ظهر یعنی ساعت 13 بیدار بودی و مامان دیگه هنگ کرده بود.
فدای یه تار موت اما خودت هم اذیت شدی.
دوباره تصمیم گرفتم که از شب بعدش حمومت کنم.
دیروز با نگار رفتیم خرید تا واست کالسکه بخریم آخه به خاطر کمبود فضا تو خونمون قراره با نیازت وسایل جانبیت رو بخریم اما به دلیل بیقراری های شبوونه تصمیم گرفتیم که زود تر کالسکه بگیریم تا تو رو توش بذارم و کمتر خسته شم.
دیشب حمومت نکردم اما خوب خوابیدی فکر کنم بیرون رفتن هم مثه حموم کردن باشه.
الان هم تو کالسکت جلوی تلویزیون خوابیدی.
خونمون خیلی به هم ریخته و کثیفه باید یه نظافت حسابی بکنم. بعدا میام و واست بیشتر مینویسم.
دوست دارم پسرم