امروز
مانی جونم امروز خیلی آروم بودی .
از خواب که بیدار شدم تصمیم گرفتم یه دستی به سر و روی آشپزخونه بکشم(آشپزخونه تکونی)شیرتو دادم و رفتم و از بالا تا پایین همه جا رو تمیز کردم.
خیلی خسته شدم
وای دم عید با اون وضعیت چه جوری همهء این کارا رو کردم نمیدونم
چند باری صداتو شنیدم و بهت سر زدم اما تو باز میخوابیدی.
کارام که تموم شد بیدار شدی
بهت شیر دادم و گذاشتمت جلوی تلویزیون و رفتم که یه چیزی بیارم که با بابات بخوریم.
تنها گزینه اونم ساعت ١٥:٣٠ واسه ناهار تو ماه رمضون"تخم مرغ" بود.
اونم با کره
البته بابات یه کمی غر زد که تخم مرغ هم شد غذا؟
بعد از ناهار جاتو عوض کردم و شیر بهت دادم و یه کوچولو پودر زدم زیر گلو وبغلت و خوابیدی.
ناخنای کوچولوت رو گرفتم.
امشب خونه عمه آمنه افطار دعوتیم ما هم که روزه
بعدا میام و واست میگم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی