13 ماهگی
عزیز دل مامان 13 ماهگیت مبارک
خیلی حرفا واست دارم
اول هفتهء گذشته بابا ماشینو فروخت
مامان غمگین شد
آخر هفتهء گذشته بابا یه ماشین بهتر خرید
مامان شاد شد
اما یه چیزی این وسط هست که این غم و شادی رو بی معنی میکنه
اونم تو هستی
مامان با ناراحتی تو خیلی زیاد غمگین میشه و با خوشحالی و سلامتی تو خیلی زیاد شاد میشه
((خیلی=بینهایت-غیر قابل تصور))
این روزا تو راه رفتن خیلی پیشرفت کردی
شیطنت هات زیاد شده
قربونت برم مهربون اما دست بزن داری بد جور
البته فقط مامان و بابا رو میزنی و وقتی ما گریه میکنیم میبوسیمون و گریه میکنی
راستی چند روز پیش واسه اولین بار بهت ماهی دادم
هنوزم واسم سخته که بهت غذای سفره بدم و برات جدا غذا درست میکنم و از غذای سفره یه کوچولو بهت میدم
اینم بگم که علاقهء زیادی به حمل هر چی دم دستت بیاد داری و اگه بشه می ایستی و میبریش بالای سرت
فلا همینا رو یادم میاد
راستی سر فرصت عکساتو میذارم
کامپیوترمون دوباره خرابه و از قدیم هم گفتن کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره فعلا کم آپ میشم و واسه همین فراموش میکنم اما از تمام کارات عکس و فیلم میگیرم گه بزرگ شدی ببینی چه ها میکردی
امروز به مناسبت 13 ماهگیت رفتیم و واست تاب خریدیم کلی هم دوسش داری و باهاش کیف میکنی
قربونت برم من کوچولو
عاشقتیم