مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

ترس،نگرانی،دلهره

1391/5/29 1:24
277 بازدید
اشتراک گذاری

دنیای مامان این روزا همش دلواپسم

خیلی نگران

وای از زلزله متنفرم

با اون تجربهء بدی که چند سال پیش داشتم الان خیلی برام سخته

این روزا همه جا حرف زلزله هست و این بیشتر نگرانم میکنه

دیشب موقع خواب یهو یادم افتاد و به بابات گفتم خیلی میترسم بابات هم کلی سوال کرد و آخرشم خودش نگران شد

البته کلی هم گریه کردم و به بابات گفتم همهء نگرانی هام از اینه که نباشیم و مانی باید چه کار کنه

کلی تصمیم گرفتیم

چه کار کنیم که اگه زلزله اومد آسیبی بهت نرسه

گر چه به قول بابات باید پناهمون به خدا باشه اما خودمون هم باید مواظب باشیم

همهء حرفامون به تو ختم میشد

آخر سر تصمیم گرفتیم که در اتاق خواب رو که سمت حیاط هست و به خاطر یه سری مسائل پلمپش کرده بودیم رو باز کنیم

باز شدن در تو نمای اتاق خوابمون هم تاثیر منفی داره که اصلا با این شرایط مهم نیست

دیروز صبح بعد از خوردن صبحانه با بابات دست به کار شدیم و سرویس خواب رو جا به جا کردیم و در باز شد

اتاق بد شکل شد اما خیالمون راحت شد

راستی قرار شد بابات بره شمال و رفت ساعت 23 شام گرفت و خوردیم و بعد رفت

قراره امشب هم برگرده البته الان ساعت 1 بامداده و منظورم 24 ساعته دیگه هست

راستی امروز عید فطره

عیدت مبارک

از شیطونی هات هم بگم که حسابی حرصم میدی

دائم از تخت و مبل و میز و صندلی بالا میری

یه لحظه نمیشه ازت غافل شد

شلوغی میکنی و منو با حرف زدن های نا مفهومت میخندونی و از این که قربون صدقه ات میرم لذت میبری

لی لی لی لی حوضه و کلاغ پر رو میگی

هر چیزی که به نظرت جالب بیاد رو نی نی صدا میزنی

 پدر تلویزیون و بقیهء وسایل خونه رو در آوردی

واسه بیرون رفتن بابات گریه میکنی

موقع تخمه خوردن ما میای و اجازه نمیدی یه مغز تخمه رو خودمون بخوریم

اگه گاز روشن باشه و تو بری تو آشپزخونه شعله رو یا خاموش یا کم یا زیاد میکنی

خلاصه که سرم حسابی با کارات و دلم حسابی به بودنت گرمه

خوشحالم که کنارمی و با تو بهترین حس دنیا رو تجربه کردم

هیچ چیزی تو دنیا نمیتونست به اندازه بودن تو خوشحالم کنه

دوست دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

❤مامان آزی❤
29 مرداد 91 13:48
درود عزیزم عیدتون مباررررررررک گلم اگه دوست داشتی بیا دیدن سوگل و کیانوش ╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓███▓╪╪ ╪╪███████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███████╪╪ ╪╪█████████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪ ╪╪██████▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓██████▓╪ ╪▓█████▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓█████▓╪ ╪▓████▓▓▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓▓▓████▓╪ ╪▓███▓▓▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓▓████╪ ╪▓███▓▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪╪▓████▓▓▓▓▓▓▓██▓╪ ╪▓███▓▓▓▓▓███████╪╪╪╪╪╪▓██████▓▓▓▓▓▓██▓╪ ╪▓██▓▓▓▓▓▓███████▓╪╪╪╪▓████████▓▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓▓▓██████▓██▓╪╪▓▓█▓▓█████▓▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓▓██████▓▓▓█╪▓█╪▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓██████▓▓▓▓█▓▓█▓█▓▓▓▓██████▓▓▓▓█╪╪ ╪╪▓█▓▓██████▓▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓▓██████▓▓▓█╪╪ ╪╪╪█████████▓▓▓▓▓▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓▓██████▓█▓╪╪ ╪╪╪████████▓▓███▓▓█▓╪█▓▓▓█▓▓▓▓███████╪╪╪ ╪╪╪╪████▓▓████▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓▓█▓█▓▓████╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓█▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓██▓▓▓╪██▓▓▓▓▓▓████╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓▓██╪▓█╪██▓▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓███╪▓█╪███▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪████▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪▓████▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓██▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓██▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪███▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓████╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪▓███▓██████╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓███╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪██████▓██╪╪╪╪╪╪╪╪▓█▓▓▓████╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪▓██████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██████▓╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪
نارینه
29 مرداد 91 16:39
طاعاتتون قبول عزیزم .. عیدتون هم مبارک ایشالله خدا نگهدار و حافظ همتون باشه ... چدر خوب که درباره روزایی که شاید شاید یه روزی پیش بیاد فکر میکنید و تصمیم میگیرید ... خدا پشت و پناهتون
مامان محمد و ساقی
29 مرداد 91 20:08
سلام عزیزم.سعی نکن با نگرانی زندگی کنی.نمیدونم تو زلزله ی بم بودی یا بعد از زلزله رفتی؟ولی صحنه ها روت تاثیر گذاشته و حالا دوباره برات یادآور شده. منم میترسم.هر وقت اینجا هم تکون میخوره میترسم.ولی حکمت خداست.