داري ديوونه ام ميكني
پسرم داري ديوونه ام ميكني
ديشب ماكاروني درست كردم و برديم بالا اما لب نزدي و آخر شب دوباره اوردم اما نخوردي امروز صبح هم صبحانه به زور دو تا قاشق شير بيسكوييت با بادوم و پسته خوردي و ناهار هم نخوردي كلي دعوات كردم اما گريه كردي و نخوردي
گفتم حالا كه نميخوري برو تو اتاق بشين تا قيافهء مردنيت رو نبينم و تو هم رفتي و نيم ساعت بعد اومدي و يه كمي گريه كردي آخه خواستم بهت غذا بدم
با ديدن گريه هات عصبي شدم و گفتم برو تو اتاقت برو تو تختت بخواب و تو هم رفتي
5 دقيقه بعد اومدم يواشكي نگات كنم كه ديدم خوابيدي
واسه اينكه غذا نخوري رفتي و خودت خوابيدي
اونقد عصبي شدم كه چشمم تيك گرفته و داره عذابم ميده
آخه مامان جون اين چه كاريه پسرم!!!
چرا آخه غذا نميخوري؟؟؟؟
خسته ام خيلي خسته ام
با اين كاراي تو خيلي تحت فشارم و دارم داغون ميشم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی