به خودت نگير
چه دلگيرم دم عيدي از اين دنياي رنگارنگ
دل پر غصه ام اما براي شاد بودن تنگ
چقد رنجور و ناراحت چقد از زندگي سيرم
و او با خنده هايش گفت چقد من سخت ميگيرم
نميداند.خودش سير است.نميفهمد چقد سخت است
در اين دنيا كنار او چقد انسان بد بخت هست
تمام ماه اسفندش سرش گرم خريدش بود
تمام اين خريدش هم براي روز عيدش بود
چه عيد پر فروغي داشت چقد خوشحال و خندان بود
و آجيل شب عيدش پر از پستهءقوچان بود
يكي در حسرت نان است يكي در غصهء دارو
و او با خنده ميگويد:چقد كم طاقته يارو
نميدانم نميفهمد و يا شايد نمي بيند
با يه فنجان نسكافه دم شومينه ميشيند
براي او همين كافيست خودش زحمت كشيد و خورد
مهم هم نيست آن لحظه يكي از غصه دق كرد،مُرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی