عکسای این مدت
پسرم خيلي وقته عكساتو نذاشته بودم
امروز ديگه تصميم گرفتم هر جوري شده عكساتو بذارم و خدا رو شكر كه مشكلي نداشتم
ببخش مامانتو اما اين سيستم ذغاليمون اذيت ميكنه
سفر یهویمون به شمال که حتی لباس هم نداشتی(رامسر)
جاده جواهر ده پارک جنگلی
تو ویلا با اینکه هوا سرد بود اما عرق کرده بودی و سرت خیس آب بود
به قول خودت مسجد درست کردی(گلدسته)
میدوون اسبی
بازار تره بار
پارک جلوی پارسیان
قربونت برم اینجا یه کم چشمت معلومه(بستنی گرفتیم و زود اومدیم خونه گفتی من با نون میخوام)
بعد از خوردن بستنی
شب تولدت و کیک اول
صبح روز تولدت گفتم حاضر شو خاله داره میاد دنبالمون بریم رفتی و کلاه بافتنی سر کردی(به زور درش اوردیم)
روز تولدت و کیک دوم
به خواست خودت کیک خوردی(انگار میدونستی از کیک تولدت نباید بگذری)
با مامانی و نگار رفتیم پارک
اینم درختی که تو پار در اثر طوفان کنده شده بود(یه همچین طوفانی بوده ها)
بالا پشت بوم خونمون در حال خیار خوردن(نیمه شعبان)
خونهء مامانی رفتی دکمه و در سوهان رو اوردی و گفتی مامان بیا تخته بازی کنیم(قربون اون خلاقیتت برم من)
اینم تاس هاتن
اونقد تو حموم آب بازی کردی که اومدیم بیرون از خستگی پریدی تو تخت
اینم عشق تخته بودنت
دوست دارم نازنينم