مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

دومین سفر بابا

1390/4/31 1:06
278 بازدید
اشتراک گذاری

مانی جونم امروز بابات با یکی از دوستای دوران بچگیش که راننده هست رفت شمال.

امروز که برده بودمت حموم بابات اومد و گفت که دوستش میخواد بار ببره و راننده اش نیست و گفته بیا با هم بریم هم کمکم کن هم یه صفایی میکنیم.

بابات گفت برم؟ منم گفتم برو آخه ما که نمیتونیم بریم سفر چون هوا گرمه گفتم بابات بره.

دیروز مامانیم اومد دم در صد هزار تومن داد و رفت آخه دیروز حقوق گرفته بود فکر کنم واسه تو ماهیانه قرار داده.

امروز هم بابات گفت برو خونهء مامانیت اما من با بیقراری های تو شب راحت نیستم جایی بمونم.

زنگ زدم به مامانیم یه سر اومد و  رفت تو هم همش خواب بودی.

الان بابات زنگ زد گفت عمه سمیرات گفته شب میاد اینجا منم گفتم که دیگه بهش زنگ نزنه اگه خودش خواست بیاد اگه نخواست هم من نمیترسم.

امروز حسابی خوابیدی فکر کنم شب پوستم رو بکنی اما فدای سرت.

عاشقتم گل پسرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

mAhyA
31 تیر 90 3:26
مامان آریان
1 مرداد 90 0:20
امان از این بچه ها که یه خواب راحت رو از آدم میگیرن اما یه لبخند کوچولوشون همه اذیتاشون رو از یاد آدم میبره بوسسس واسه مانی جون و مامان خوبش خوشحال میشیم به ما سر بزنید اگه دوست داشتین باهم تبادل لینک کنیم خبرم کنید
مهرنگار
1 مرداد 90 15:44
عزيزم خسته نباشي با بچه داري و چله داري بچه. البته فکر کنم ماني جون خيلي آقاست و فرق شب روز رو مي دونه برخلاف آريا که تا 50 روزگي شبا بيدار بود روزها مي خوابيد. لطفا از گل پسرمون بيشتر عکس بذار. راستش من با اينکه آريا هنوز کوچولوئه ولي خيلي دلم مي خواد يه نوزاد رو بغل کنم. چون اونا يه معصوميت ديگه اي دارن. گرچه آريا هم همه زندگيمه اما گاهي وقتا اين شيطنت هاش منو کلافه مي کنه. ماني جون رو ببوس
مامان ماهان
3 مرداد 90 15:13
قربونت برو مواظب خودت و مانی جون باش