مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

واسه تو

1390/6/27 21:08
269 بازدید
اشتراک گذاری

مانی جونم خواستم مثه همیشه شعر بگم اما از تو گفتن سخته واقعا کم اوردم

ببخش که خوب نگفتم مامانت تو شعر گفتن خیلی ضعیف نیست بعدا که بزرگ شدی و شعرای مامان رو خوندی باورت میشه.

تو بغلم بودی که داشتم مینوشتم که خوابت برد.

تو بهترین دلیل زنده بودن
زیبا ترین واژه واسه سرودن
همونی که تو آرزوهام بودی
هر شب میوون خواب و رویام بودی
تو دفترم واسه همه سرودم
منتظر اومدن تو بودم
اومدی و لغت چه کم اوردم
اما یه ذره غصه هم نخوردم
کنارمی فقط همینو میخوام
تو با منی و من صاحب دنیام
از چی بگم از برق چشمات بگم
از خنده هات و از نفسهات بگم
از بدن ظریف و نرمت بگم
از گریه یا صدای گرمت بگم
(اینجا دیگه لغت رو کم اوردم     یه کوچولو بیتهامو هم اوردم)
به خاطر وجود تو مادرم
مانی من تویی عشق آخرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مهرنگار
28 شهریور 90 1:06
خوشبحال ماني جون با مامان شاعرش صدتا ببوسش
مامان گیسو
28 شهریور 90 18:50
سحر
29 شهریور 90 0:20
آفرین بر مامان شاعر
مامان الهام
29 شهریور 90 10:01
ازت خوشم میاد مامان مانی چون همیشه سایتت به روزه
منامامان الینا
29 شهریور 90 10:51
خیلی قشنگ بود مامانی کاملا میشه درک کرد که از ته دل یه مامان بود
مامان ماهان
29 شهریور 90 14:28
بابا شاعر چه شعر قشنگی هم گفتی آفرین