دست مامان
مانی جونم یه چند روزی بود که دستم تیر میکشید و خوب میشد.
زیاد اهمیت ندادم
دیروز صبح که بیدار شدم درد میکرد و منم گفتم زود خوب میشه
رفتیم خونهء مامانیم
هر چی میگذشت بد تر میشد اما من همچنان بی توجه بودم.
شب که اومدیم خونه بابات رفت خرید و وقتی برگشت با هم داشتیم خریدا رو جابه جا میکردیم و من هم تو رو تو بغلم گرفته بودم و با همون دستم نگهت داشتم
وای نصفه شب با درد از خواب بیدار شدم
با کلی درد به تو شیر دادم و از شدت درد گریه میکردم
ساعت ٥ صبح بود که بابات بیدار شد و با روغن مخصوص ماساژ داد اما انگار نه انگار
دست چپمه و من با اینکه راست دستم اما بیشتر کارامو با همین دستم انجام میدم
نمیدونم چه کار کنم
نمیخوام هم برم دکتر چون مجبورم تو رو بسپارم به کسی واسه همین تحمل میکنم
خدا کنه زود تر مچم خوب شه آخه تو کارای تو خیلی لنگ میمونم و حتی به زور بغلت میکنم
خیلی دوست دارم پسر کوچولو
بوس