امان از دست مانی و باباش
مانی جونم یه چند روزی هست که بابات میگه پس چرا مانی جون چهار دست و پا نمیره
دیر شد
تقصیر توئه
محدودش کردی رو زیر اندازش واسه همین از روش اون ور تر نمیره
یه ملحفهء بزرگ تر پهن کن
کلی از این حرفا
امروز صبح هوا برفی بود
خیلی ها دلشون نمیخواد تو این جور هوا از جاشون پا شن
من و تو و بابات هم همین طور
کلی تو تخت بازی کردیم
بابات تو رو نشونده بود رو دلشو من هم هر کاری میکردم تو تکرار میکردی
سرفه میکردم
با بینیم بلند دم و بازدم میکردم
صدامو نازک و کلفت میکردم
جیغ میزدم
و تو هم مثه طوطی یکی یکی تکرار میکردی
من و بابات هم میخندیدیم((زودی واست اسپند دود کردم که خودمون چشت نزنیم))
از خوشحالی یهو بلند گفتم"خدایا شکرت" تو هم با صدای بلند یه چیزی گفتی
به نظر میخواستی ادای منو در بیاری
اول صبحی(ساعت ١٠:٣٠)به ما یه حال اساسی دادی
بابات که این کارات رو دید دوباره جو گیر شد و گفت:بابا این بچه باید الان چهار دست و پا بره
یهو یه پتو برداشت و از اتاق رفت بیرون
کلی داد زدم که من اینا رو تازه شستم نداز رو زمین
بابات هم چون مرغش یه پا داره گفت این نرمه و اگه بچه با صورت بخوره زمین چیزیش نمیشه
جونم برات بگه که یه چیز دیگه به شلوغ بازی های تو و بابات تو خونه اضافه شد
وای تصورشو بکن
رخت آویز همیشه جلوی بخاری تا لباسای تو خشک شه
کالسکه ات
سطل اسباب بازیهات
زیر اندازت جلوی تی وی
تی وی به خاطر تو روی یه میز دیگه چون میزش بالاست و تو خوب نمیبینی
بالشت هایی که باید دو تو بذاریم تا زمین نخوری
لباسای بابات روی مبل ها چون میگه آلوده است از بیرون میام تو اتاق نمیارشون
همهء اینا کم بود یه پتو هم وسطه
وای اگه یکی سر زده بیاد خونه میگه چه شلخته ام
همه فدای سرت اما با این حرفا که خونه مرتب نمیشه
وای همه میگن بزرگ تر که بشی با دستای خودت همه جا رو بهم میریزی
قربون دستات برم
الهی سلامت باشی و با شلوغ بازی هات مامانو کفری کنی
هههههههههه
کشتمــــــــــــــــــــــــت
بووووووووووووس