خرابکاری
مانی جونم امروز ظهر هفت سین رو آماده کردم و گذاشتم رو میز و رفتم تا آجیل و شیرینی رو بیارم که یهو یه صدای عجیبی شنیدم انگار کلی ظرف ریخته باشه زمین
با سرعت جت خودم رو بهت رسوندم و تو هم زدی زیر گریه
محکم بغلت کردم و تنها چیزی که میگفتم این بود
فدای سرت
ده بار تکرارش کردم
باید بدونی که رومیزی رو کشیده بودی و کاسه کوزهء مامانو بهم زدی
اینم عکس آثار جرمت
قربونت برم با این همه کار که مونده یه جارو کردن و مرتب کردن هفت سین انداختی گردنم
بازم میگم فدای سرت خدا رو شکر که چیزیت نشد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی