مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

این یه هفته

1391/3/19 19:36
341 بازدید
اشتراک گذاری

مانی جون مامان شنبه قرار بود بریم واکسنتو بزنیم آخه بابات گفت روز تولدتو خراب نکنیم و واکسنت موند واسه چهار شنبه

اما چون مامان خواب بد دید بازم افتاد واسه شنبه

شنبه زنگ زدیم اما کسی نبود

یکشنبه بردیمت پارک و تاب بازی کردی و کلی کیف کردی و موقع اومدن گریه میکردی

دوشنبه رفتیم خونهء دایی اینا وای اگه بدونی چه خبر بود

نقاشی و بنایی و شلوغ بازی

تو هم اون وسط حالشو می بردی

غروب بابابت اومد دنبالمون

شبش رفتیم بالا و هدیهء روز پدر باباییت رو دادیم و شام هم همون جا بودیم و آخر شب اومدیم پایین

سه شنبه مامانیت اینا رفتن شمال

عصرش عمه سمیه ات اومد خونمون و تا نمره های امتحانشو تو نت ببینه

یه ساعتی بود و موقع رفتن تو رو برد دم در تو کوچه و وقتی اوردت تو گریه کردی گفت اگه میدونستم اینجوری میکنه نمیبردمش

چهار شنبه بردیمت واسه واکسن

اگه بدونی چقد شلوغ بود نفر 86 بودیم

بابات رفت و گفت نوبتمون شد بهش زنگ بزنم تا بیاد

اونقد طول کشید تا بابات دوباره اومد و اومدیم خونه بهت شیر و غذا دادم و دوباره رفتیم

خیلی آقا بودی

همون یه لحظه گریه کردی و بابات گوشیشو داد بهت و تو هم آروم شدی

البته همین یه بار اجازه داشتی دست به گوشی بزنی

تو راه خونه تصمیم گرفتیم عصری بریم شمال

کلی بالا پایین کردیم وآخرش به خاطر گرمای هوا پشیمون شدیم

دیروز رفتیم خونهء دایی اینا

هنوز تموم نشده بود

زنگ زدم به دایی نادر گفت ساوه هستیم داریم برمیگردیم

رفتم خونهء مامانی و واسش شام درست کردم

بلاخره بعد از دو هفته اومدن کلی هم خوردنی خوشمزه از اون دهاتی ها اوردن مامانت خیلی دوست داره

هههههههه

اینم بگم چون وسیله های دایی کوروش اینا تو خونهء مامانی بود یه درد سر بزگ داشتیم

اونم فضولی های تو بود

زدی و یکی از عتیقه های نگارو شکستی و آبروی منو بردی

البته گفت اشکال نداره خوبه مانی چیزیش نشد

بعدشم از شدت خستگی غش کردی و تا 23:15 خوابیدی

بیدار که شدی بابات اومد دنبالمون

رفتیم یه دوری زدیم بابات گاز زد و بعد رفتیم پارک

مامانیت اینا هم از شمال اومده بودن و تو بابات رفتین بالا و سوغاتی هم واست یه بولدوزر اوردن

راستی دو روزه مامان استخون درد داره

خدا کنه تو رو مریض نکنم

سر فرصت عکسای این یه هفته رو میذارم

بوس برای تو

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ماهان
20 خرداد 91 17:50
فدات بشم عزیزم واکسن زدی آفرین به مرد کوچولو که کم گریه کرده حالا دیگه حسابی قوی شدیاااااااااااااااااااااااا
مامان نسترن
20 خرداد 91 19:20
مانی جونم تولدت مبارک عزیزم. الهی همیشه سالم و سرحال باشی
نارینه
21 خرداد 91 0:41
چه خوب و تند همه رو نوشتی ...
مامان نی نی ناز
22 خرداد 91 15:30
سلامممممممم عزیزم واکسنها رو حتما برید به مراکز معتبر ... البته می دونم که خودت رعایا می کنی ولی اینقدر این روزا آدم از واکسنهای هندی می شنوه می ترسه ... بوسسسسسس برای تو و مانی جونمممممممم
منامامان الینا
23 خرداد 91 9:27
سلام مامان مانی خوبی عزیزم؟ ماشالا مانی چه بزرگ شده خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا انشالا که خدا واستون حفظش کنه
آرتین خان خان ایران
24 خرداد 91 20:28
عزیزم تولدت مبارک چه زود یک ساله شدی مانی جونم
مرضیه
27 خرداد 91 11:45
خوب شدی مامان سعیده؟