خرید
مانی جونم امروز عصر با مامانیم و آتوسا رفتیم خرید
یه جفت کفش و یه کلاه و چهار تا هم شلوار واست خریدم و کلی هم مغازه ها رو گشتیم
با اینکه بدون ماشین و کالسکه رفته بودیم و من از بغل کردنت خسته شده بودم اما خوش گذشت.
خیلی وقت بود که اینجوری بیرون نرفته بودم.
تو هم خیلی آقا بودی.
بعدا میام
برم شام درست کنم که امشب دیگه پوستم کنده است آخه زدم تو نخ تنبلی و از بیرون غذا گرفتن
البته تقصیر باباته که حاضری نمیخوره و ناز میکنه
تو اینجوری نباشی ها
دوست دارم نانازم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی