شبگردی
مانی جونم دیشب بابات دیر اومد خونه و تو خواب بودی
واسه اینکه بیدار نشی به بابات گفتم ما هم امشب زود بخوابیم
رفتیم تو تخت و خوابمون نمیومد آخه عادت کردیم دیر بخوابیم و تو هم کلی اذیتمون کنی
بابات گفت اعصابم حسابی بهم ریخته
گفت مانی رو بیدار کن بریم جاده دور بزنیم
گفتم نه
بابات کلی بوست کرد و صدات زد تا بیدار شدی
ساعت 1 شب بود رفتیم بیرون
قرار بود بریم جاده اما من به بابات گفتم بریم بال کبابی بگیریم مانی بخوره بعد بریم
رفتیم یه جگرکی سیار پایین دانشگاه که با وانت میاد و اونجا مشغول شدیم و همه چی خوردیم
به نام تو و به کام ما
ساعت 2:30 بود که رسیدیم خونه و 3 خوابیدیم
تو هم حسابی کیف کردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی