مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

یه حس بد

1391/6/7 16:43
291 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی مامان این چند روزه حسابی دلم گرفته

یه حس بدی دارم که نمیدونم چه جوری عوضش کنم که حالم بهتر شه

بیشتر از هر چیزی به فکر تو هستم که دور و برمون خلوته و نمیشه مثه قبل سرتو با اینور و اونور رفتن گرم کرد

آخر هفتهء گذشته که مامانیم رفت خوزستانکلی منو ناراحت کرد

 چند روز پیش هم مامانیت اینا رفتن سفر شمال و دیشب هم بابات ماشین رو فروخت

این آخریش خیلی ناراحتم کرد

البته واسه کار بابات مجبور بودیم

ما رو که میشناسی اهل پس انداز و این جور چیزا نیستیم

بابات قول داد که اولین پولی که دستش بیاد شده یه ماشین معمولی(ارزون) بخره تا یکی دو سال آینده که یه خوبش رو بگیره اما این دل منو آروم نکرد

اونقد ناراحت بودم که دیشب این حسو به بابات هم منتقل کردم و اونم سر درد گرفته بود که با دارو هم خوب نشد و نصف شب با یه چای و شیطنت تو و یه دهن آواز خوندن خودش حالمون بهتر شد

نمیدونم تو هم از دیشب بهوونه گیر شدی شاید یه چیزایی فهمیدی و شایدم حس منه که اخلاق تو رو هم بد کرده

به هر حال زندگیه دیگه باید واسه به دست آوردن یه چیزایی از بعضی چیزای دیگه گذشت

مامان این چند روزه دست میزاره رو دلت و بهت میگه مانی جونم با این دل کوچولوت دعا کن که کار بابا بگیره و اوضاع عالی شه تا تو هم چیزی کم نداشته باشی تو هم کلی میخندی و مامان خوشحال میشه

قربونت برم که همهء زندگیمون دور محور تو میچرخه.

عاشقونه دوست داریم گل کوچولو

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مرضیه
7 شهریور 91 20:47
سعیده جونم تنتون سلامت. میدونم مخصوصا با وجود بچه ماشین خیلی کارسازه ولی خدا بزرگه تا اونجاییکه من بابای مانی جونو شناختم ممکنه همین فردا دوباره ماشین بخره. ایشالله کار همسری حسابی رونق بگیره و مامانی هم زودی از سفر برگرده.
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
8 شهریور 91 10:31
انشالله همیشه هر کاری به شادی باشه غصه نخور خدا به خاطر مانی جونم که شده سریع بهتون ماشین میده به شرطی که ازش بخوای
مامان محمد و ساقی
8 شهریور 91 11:54
سلام عزیزم.این حست رو خوب درک می کنم.ما همیشه یه همچین وضعیتی داریم.از شلوغی به تنهایی رسیدیم.ناراحت نشو و با مانی سرگرم شو. فروختن ماشین هم حس بدیه.ما یک سال و نیم نداشتیم واینقدر اون روزهای اولش افسردگی داشتیم ولی خوب پیاده روی رو تجربه کردیم و نفری یه کتونی خریدیم و از این خیابون به اون خیابون می رفتیم. ایشا... کار بابایی زود زود درست میشه و یه ماشین خوب و عالی می خرید و مامانی اینا هم از مسافرت بر می گردن و بهتون حسابی خوش بگذره. دوستون دارم.مانی گلم رو ببوس.
نارینه
9 شهریور 91 16:01
الههههههههههههههههی بیا خونه ما تا از تنهایی در بیای زنه خونه که همیشه باید پس انداز داشته باشه ... چرا نداری ؟ نمیشه یا ...؟؟؟؟؟؟ خداوسیله سازه ... ایشالله درست میشه همه چییییی بوووووووووووس