سالاد شیرازی
گل مامان امروز وقت ناهار خوردنت مامانیت؛ متین و امیر مهدی رو آورد پایین تا باهات بازی کنن
بماند که سه بار از زیر مشتو لگد متین؛ جون سالم به در بردی و مامانیت هم از ترس اینکه بلایی سرت نیاد بردشون بالا
ناهارت رو گذاشته بودم بعد از رفتن مامامنیت و بچه ها بهت بدم که تو هم با بچه ها بازی کنی
خیلی گشنه ام بود از دیشب که بابات غذا گرفته بود غذای خودم مونده بود گرمش کردم و یه سالاد شیرازی هم درست کردم و آوردم و خوردیم
ناهارت رو که خوردی اومدی سمتم که بوسم کنی منم صورتم رو آوردم نزدیکت که یهو گفتی پییییییییییف
از بوی پیاز سالاد بود
کلی خندیدم و گفتم بچه پررو مامانو مسخره میکنی تو هم خوشت اومد
ول کن نبودی و یه سره میگفتی و میخندیدی
قربون خنده هات مهربونم
راستی امروز بابات گفت برات لباس خریده اولین باره که تنها میره واست لباس میخره هنوز نیورده خونه بعد واست میگم
فعلا ندیده مبارکت باشه
دست باباتم درد نکنه