يه هفتهءپر كار
جون جون مامان اين هفته حسابي سرم شلوغ بوده
شنبه: با نگار رفتيم خريد آخه بابات وقت نداشت و سه روز مشغول جمع و جور كردنشون بودم
ديروز هم خونه نبوديم
نگار اومد دنبالمون رفتيم اونجا و يه كيك خوشمزه هم براشون درست كردم
شب اومديم و باباتم گوشت خريده بود و كار امروزمون هم در اومد
ظهر با هم رفتيم خريد و بعدشم ناهار تو رو دادم و مشغول شدم تا ساعت 16 من تو آشپزخونه بودم و تو كل خونه رو بهم ريختي
بعدشم كلي نق زدي كه بخوابونمت آخه حسابي خوابت ميومدو هي ميرفتي تو تخت و صدام ميكردي و وقتي ميديدي خبري نست دوباره ميومدي پايين
بس شيطوني كرده بودي بيهوش شدي
امشب هم قراره فاميلاي بابات از شمال بيان و احتمالا خونهء ما هم ميان
بايد يه دستي به سر و روي خونه بكشم آخه اولين باره كه ميبينيمشون
خلاصه كه يه هفتهء پر كارو ميگذرونيم
الهي به تو سخت نگذره
دوست دارم كوچولو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی