کاش
امروز صبح از شدت درد از خواب بیدار شدم نمیدونم دقیق کجام بود اما فکر میکنم کلیه ام باشه خیلی درد میکرد اما حالا یه کمی آروم شده جرات نکردم به بابای مانی جون بگم آخه غر غر میکنه یه سری از کارام مونده و حال انجام دادنشون رو هم ندارم. تنها کاری که کردم چیدن هفت سین بود البته من دوست دارم نزدیک سال تحویل و هول هولکی این کار رو بکنم اما امسال میترسم قفل کنم و نرسم. با اینکه چیزی از بیدار شدنم نمیگذره اما خیلی خسته ام دلم نمیخواد از روی این صندلی پاشم اما مجبورم فقط نگران مانی جونم که نکنه با این خستگی من اذیت شه. کاش نانا میومد و با جادو کارای منو انجام میداد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی