و اما........
مانی جونم شب یلدا بر خلاف این چند ساله مهمونی نرفتیم
مامانیت اینا یه بنایی کوچیک براشون پیش اومد و ما هم گفتیم بیان خونهء ما
عمه هات و مامانیت و باباییت اومدن البته همه چی یهویی و ساعت 20 اتفاق افتاد اما ما واسه احتیاط تقریبا خوردنی های مخصوص شب یلدا رو گرفته بودیم و مهمونامون هم با خودشون میوه و آجیل آورده بودن
به پیشنهاد جمع همه چی رو رو زمین چیدیم تا دور هم بشینیم و صمیمانه تر باشیم
شما هم خیلی آقا بودی و با یه پیاله انار خودت رو مشغول کردی
شب خوبی بود جای همهء کسایی که دوست داشتن با ما باشن خالی
اینم یه عکس که به خاطر اینکه همه چی عجله ای بود یه کمی با بیسلیقه ای همراهه
اینم گل پسر مامان تو آخرین لحظه های پاییز 91
بوس از طرف یه مامان پاییزی و یه بابای تابستونی به یه پسر بهاری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی