مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

بیماری و دردسراش

1391/11/11 15:48
232 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم همونجور که گفتم بیمار شدی

شنبه غروب رفتیم بالا و بابات هم اومد و یه ساعتی نشستیم و اومدیم خونه

بابات خرید کرده بود و منم مشغول شستن مرغ و گوشت و بسته بندی تو هم واسه خودت با تی وی سرگرم بودی

خوب خوب

حتی یه بار هم تو آشپزخونه نیومدی که اعتراض کنی

ساعت 1 خوابیدیم

ساعت 3 شب یهو بیدار شدی و کلی استفراغ کردی

من و خودت و بابات و روتختی و هر چی که نزدیکمون بود کثیف شد

بردمت تو آشپزخونه تا دست و صورتت رو بشورم که اونجا هم کلی بالا اوردی

تمام تنت میلرزید و یخ کرده بودی

حسابی ترسیده بودی حتی قربون صدقه ات هم میرفتیم جیغ میزدی

از هر صدایی میترسیدی

دادمت بغل بابا و لباساتو عوض کردم و روتختی رو جمع کردم و سرمو شستم چون رو سرم هم بالا اوردی

من و بابات هم خیلی ترسیده بودیم

تو شوک بودیم که چرا یهو اینجوری شدی

خلاصه که تی وی رو روشن کردیم و زدیم یه کانال عربی که کارتون میده و آهنگ خواب پخش میکرد و هی تکرار میشد

بیشتر از بیست بار دیدیش تا تو مبل خوابت برد

گذاشتمت تو تختت

تمام روز حالت بد بود و چیزی هم نمیخوردی

خوبیش این بود که تب نداشتی تا نگرانیمون بیشتر شه

هر خوردنی که میدیدی حالت تهوع میگرفتی

متوکلوپرامید دادم بهت تا بالا نیاری

یه کم شیر و آب سیب هویج خوردی و عصر با بابات بردیمت دکتر

دکترت گفت ویروسه که با دست یا یه چیز آلوده وارد معده ات شده

گفت مواظب باشیم تب نکنی و چند تا نسخه مختلف نوشت که با اعلائمت که تغییر کرد برات بگیریم و تو اون شرایط فقط ضد تهوع مصرف کنیم

الیته خانم دکترت گفت که به هیچ عنوان مجبور به خوردنت نکنیم حتی اگه هیچی نخواستی بخوری

چون استفراغ کردن باعث از دست دادن آب بدنت میشه و مجبوریم بهت سرم بزنیم

شام قرار بود بریم بالا

دیر رفتیم و من و بابات دو تایی شام خوردیم تو هم با یه کوچولو برنج و ماست مشغول بودی

حالت تا زمانی که نمیخواستی چیزی بخوری تقریبا بهتر بود اما موقع خوردن بازم تهوع

قربونت برم که گشنگی میکشیدی

دوشنبه صبح ساعت 6:30 دوباره حالت بد شد و تو خواب استفراغ کردی

بمیرم حتی شیر هم نخوردی و دو ساعت بعد خوابیدی

غذا هم هر چی درست میکردم نمیخوردی و فقط یه کم تلیت آب مرغ خوردی البته به زور آب بازی و خیس کردن کل فرش و ادا در اوردن من و بابات

بینیت هم کیپ شده بود

سه شنبه یه کم بهتر بودی و همچنان غذا خوردنت بد

ظهر برات کیک درست کردم چون نباید کیک و بیسکوییت بیرون رو بخوری

بابات گفت انگار مریض شدم و حال ندارم منم گفتم دارو بخور که تو این اوضاع تو مریض نشی

اما خبر از حال خودم نداشتم

عصر که خوابوندمت یهو حالم بد شد

لرز و سر درد و تهوع

احساس مرگ داشتم

از شدت بد حالی گریه میکردم تو هم خواب بودی و مامانیت اینا رفته بودن بیرون و واسه همین نمیشد بریم دکتر البته بابات گفت بیدارت کنیم اما دلم نیومد

تا آخر شب حالم بد بود و باباتم بد حال حتی غذایی که سفارش داده بودیم رو هم نخوردیم و با دیدنشم حالمون بد میشد

تازه درکت کردم که با دیدن غذا حالت بد میشد

شب زودتر از همیشه خوابیدیم

امروز صبح هر سه تامون بهتر بودیم

من و تو با هم رفتیم بیرون و برات شیر خریدم و خدا رو شکر ناهارتم بهتر خوردی و الان خوابیدی

قربونت برم مامان تو که مریض میشی من و بابات اونقد میترسیم واسترس میگیرم که حال خودمون هم خراب میشه

خیلی دوست داریم دردونه

خوب خوب شو زودتر

عزیزمی


پی نوشت:خدا رو شکر که نسبت به ماه پیشت وزن گرفته بودی 12 کیلو شد اگر چه با این مریضی آب شدی اما مامان متوجه شد با چی وزن میگیری

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان گیسوجون
11 بهمن 91 19:30
سلام دوست گلم خوبی ؟ الهی صد هزار مرتبه شکر که خوب شدید خدا کنه با این بارندگی که شد مشکل این ویروسها حل شده باشه دوستم من واکسن آزاد برای گیسو هیچ وقت نخریدم هر سری بردمش بهداشت اینم از شانس ماست دیگه خدا رو شکر که تموم شد واکسنش هم دکتر گفت نمی خواد تکرار بشه نمی دونم سپردم به خدا راستی نگفتی بالاخره چیکار کردی این گل پسرمون وزن گرفت ؟ شکر خدا
مامان ماني مسافر كوچولو
11 بهمن 91 19:31
اخييييييييييي ناز خاله كلي ترسيدي حق داري نصفه شب بچه خودش كلي ترسيد
نارینه
12 بهمن 91 2:40
بلا به دور باشه ایشالله ... چقدر اذیت شد پسرکم ... ایشالله دیگه سراغش نیاد اینجوری مریضیها ... زمستونه و هزار جور مریضی تو و بابایی هم که مثه منو حمید هستید .. ما خودمون زودتر از بهداد مریض میشیم !! ههههه مراقب خودتم باش مادر خانومی ... دور از جونت .. مامانا خودشونو میکشن تا بچه ها وزن بگیرن .. اونوقت با یه مرضی نصف وزن از دست میره .. هی هی بازم عیبی نداره ایشالله سلامتی باشه بازم خوب وزن میگیره ..مخصوصا حالا که رازش رو فهمیدی !!
نارینه
12 بهمن 91 14:43
بازم ممنون بابت اون فرمولت ...!!! بهداد 3550 بود موقع تولد ... رازت توی حلقم خواهر ... من که خیلی وقته این راز رو میدونم .. مخصوصا چاشنیهاشو !!!!!!!! در مورد بهداشت هم حق با شماست ... ولی از بس گیر میدن و زنگ میزنن که کلافه میشم .. ... ولی سعی میکنم از این به بعد فقط حرفاشونو بشنوم و اصلا حرص نخورم ... بعدشم من بیشتر به هوای خرید از فروشگاهه نزدیک اونجا میرم نه وزن کشی بهداد ... هههههههههه .. به کسی نگیا !!!!
نارینه
12 بهمن 91 14:44
خصوصی نداری ... همون پیغام قبلی رو میخواستم خصوصی بذارم از دستم در رفت نامرد !!! هههههههههه
مامان ماني مسافر كوچولو
13 بهمن 91 10:16
حالت چطوره خاله خوب شدي
مامان محمد و ساقی
13 بهمن 91 15:23
سلام عزیزم بلا دور باشه.وای چه مریضی بدی.بچه مریضمیشه همه مریضی روحی میگیرن.خدا از همه دور کنه. مواظب خودتون باشین.ای کاش اصلا" بیماری نبود راستی فرمولت چیه؟؟؟