تولد
مانی جونم دیشب تولد امیر مهدی بود البته بازم خونهء مامانیت
همه بودن
قبل از اینکه بریم بالا داشتم بهت شام میدادم که حالت بد شد و هم من و هم خودتو کثیف کردی
خدا رو شکر بالا نشستی سر سفره و یه فیلهء مرغ خوردی البته با یه لیوان دوغ
همش تو بغلم بودی و وقتی کیک رو آوردن بهت گفتن بیا شمع فوت کن و تو رفتی و بعد اون دیگه حسابی شیطونی کردی
بابات واسه امیر مهدی لباس گرفته بود البته هدیهء همه لباس بود واسه تو و متین هم toy box
عمه رویات هم واست یه عروسک و مامانیت یه دست لباس و عمه آمنه هم یه تیر کمون انگری برد
خلاصه که انگار تولد تو و متین هم بود چون همه سه تا هدیه گرفته بودن
آخر شب هم با کلی کلنجار اوردیمت خونه مگه میومدی
امروز هم اتاق خواب رو تمیز کردم و تخت تو رو جابه جا کردم و فقط مونده آشپزخونه
آخیییییییش
قربونت برم خیلی بلا شدی و دایم کارای عجیب میکنی
عمه سمیه ات که اومده بود خونمون آدامس باد کرد و از اون به بعد تا اسمش یا اسم امیر مهدی میاد ادای آدامس باد کردن در میاری
آهنگ djاندی رو یه بار شنیدی و هی کنترل رو میدی دستم و میگی دییییی ج ی
هر کی میاد تو خونه و میخواد بره یه عالمه بوس واسش میفرسنی و بای بای میکنی
همه چی رو متوجه میشی اما کمتر صحبت میکنی و بیشتر اَ اِ میکنی زورت میاد حرف بزنی
اما اسم بعضی چیزا رو میگی حالا یادداشت میکنم بعد واست میذارم
دوست دارم بهترینم