مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

آخرین پست 91

1391/12/28 16:21
246 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی مامان خیلی کار دارم اما دلم میخواست آخرین پست سال رو هم برات بذارم و از این روزای آخر بگم

دو سه روزیه که حسابی با کارای ریزه مشغولم

اصلا فکر نمیکردم که اینقد زیاد و وقت گیر باشن

بلاخره طلسم شکست و آقای شیشه بر هم دیروز اومد.

هنوز هیچی نشده من و بابات هی حرص میخوریم و تا تو نزدیک ویترین میشی میترسیم

دیشب مامانیت هم اومد پایین و بهم کمک کرد که پرده رو درست کنم آخه هی اشتباه جا میوفتاد

باباییت هم اومد و مغزیه شیرا رو عوض کرد

امروز هوا ابریه و منم دلم گرفته(دیشب خواب بد دیدم)

صبح زنگ زدم که برم خونهء دایی کوروش که دیدم ناراحته و گریه کرد گفت گربه مون مرده(تو کارگاه یه پیشی بود که تو هم خیلی دوسش داشتی)

خیلی ناراحت شدم و گریه کردم اما بابات مسخره مون کرد.

بعدشم از رفتن پشیمون شدم.

بعد هم ناهار تو رو دادم و فرش بزرگه رو که جنابعالی دیروز  روش شیر ریختی رو شامپو فرش کشیدم.

تو رو خوابوندم و مبلا رو هم تمیز کردم.

الان فقط سرویس بهداشتی مونده که اونم واسه فرداست.

خیلی دلم میخواد برم بیرون اما بابات نیست و نمیشه.

میخواستم ازت عکس بگیرم و واسه پست آخر بذارم اما وقت نشد

چند تا عکس از دو روز پیش و قبل تر میذارم ببینی

این علاقهء شدیدت به شیر

1

لباس تنت کردم میگم برو کلاه سرت کن بریم بیرون:اینم از دلقک بازیاته

2

این عکسم مال چند روز پیشه که چشممون به جمال برف روشن شد و لباس تنت کردم ببرمت بالا پشت بوم

3

الهی همیشه تنت سلامت باشه و شاد باشی پسرم

الهی سال خوبی پیش رو داشته باشی و اتفاقات خوب برات پیش بیاد

منو بابا همیشه دوست داریم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

نارینه
30 اسفند 91 2:08
خسته نباشی کدبانو منم وقتایی که کار دارم حسابی ددری میشم ... ههههههه ماشالله به این موش موشک ... با اون کلاهش !!