مرغ مینا
بابای مانی جونم یه مرغ مینا آوده که تو این چند روز بیکار نباشه روز اول عید آوردش تا امروز انگار قهر بود نه صداش در میومد و نه غذا میخورد اما امروز وقتی صدای موسیقی رو شنید شروع کرد به سر و صدا من اصلا دوست ندارم که هیچ حیوونی تو خونمون باشه هم دلم واسشون میسوزه هم از نگهداریشون بدم میاد واسه همین دائم غر میزنم. بابای مانی جون میگه باهاش حرف بزن تا یاد بگیره.من هم میگم ببرش اما کو گوش شنوا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی