مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

مهمونی

1390/1/6 18:01
212 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم دیروز واسه ناهار مهمون داشتیم. مامانیت باباییت با عمه هات اومدن البته نمیخواستن بیان من و بابات کلی اصرار کردیم آخه ما خونه ی همشون رفتیم اما میگفتن امسال فرق داره به خاطر تو نفس مامان میگفتن من اذیت میشم اما بابات گفت همه ی کارا رو خودش انجام میده شب قبلش خونه ی عمه آمنه ات بودیم ساعت ۱ رسیدیم خونه بابات رفت تو آشپزخونه و شروع کرد به مرغ شستن آخه من گفتم خردش نکنه و خیلی سختش بود بار اولی بود که این کارو میکرد من هم کمکش کردم کلی هم به خراب کاری های بابات خندیدیم.ساعت ۴ صبح کارامون تموم شد و بعدش خوابیدیم صبح دیگه باباتو بیدار نکردم آخه دیشب برای اولین بار تو این ۶ ساله ازش کلمه ی آخیییییش رو شنیدم به هر حال همه چی به خوبی تموم شد دیشب هم خونه ی خاله ی بابات دعوت بودیم حسابی خسته شدیم. امروز ساعت ۱۲ از خواب بیدار شدیم. میدونم تو هم خیلی بهت سخت گذشت آخه من خیلی وول خوردم مامان رو ببخش.

دوست دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)