مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

روز پر کار مامان

1390/1/22 20:52
375 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان امروز رفته بودم خونه ی مامانیم.از خرید اومد و کلی سبزی و میوه خریده بود اما نمیذاشت کمکش کنم کلی اصرار کردم تا اجازه داد کمک کنم.آخه واسه خودش هم سخت بود من هم دائم میگفتم چرا سبزی آماده نمیخری واسه چی اینقدر خودت رو اذیت میکنی مامانیم هم گفت چرا اینقدر غر میزنی من از سبزی آماده خوشم نمیاد معلوم نیست چه جوری تمیز و خرد میشه و من هم واسش توضیح میدادم که پخته میشه مهم نیست آخرش گفت پاشو نمیخواد کمک کنی اینقدر غر میزنی بچه ات غر غرو میشه.ناهار رو من درست کردم و خوردیم مامانی هم امیر(داییم)رو مجبور کرد ظرفا رو جمع کنه و گفت بشورشون اون هم در رفت تا ساعت ۱۷ درگیر سبزی ها بودیم و ساعت ۱۸:۳۰ بابات اومد دنبالم آخه شنبه ها و دوشنبه ها بابات میره فوتسال و ساعت ۱ شب میاد خونه واسه همین باید زود شام بخوره من هم الویه درست کردم. امروز حسابی خسته شدم به قول شادی(دختر داییم)بچه ات فعال و کاری میشه.الان هم دارم شام میخورم و این پست رو واست میذارم تو هم حسابی وول میخوری.فردا هم باید برم آزمایش البته اگه بابات به خاطر خستگی امشب بد قولی نکنه.

خیلی دوست داریم این روزا همش به تو اومدنت فکر میکنیم شبا موقع خواب تقریبا یک ساعت در موردت با بابات صحبت میکنیم و کلی برنامه ریزی میکنیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)