مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

روز خسته کننده

1390/2/7 16:40
161 بازدید
اشتراک گذاری

مانی جونم دیروز رفته بودم خونه ی مامانیم که با دایی اینا بریم و سرویس خوابت رو بگیریم وقتی زنگ زدیم آقای فروشنده گفت چون شما خیلی حساس هستین و سفارش کردین کار تمیز باشه من امروز میرم کارگاه تا کارو ببینم شما فردا بییان بعدش هم گفت من فردا زنگ میزنم.امروز از صبح که بیدار شدم درگیر تمیز کردن خونه بودم یه سری جابه جایی های کوچیک ومنتظر که آقای فروشنده زنگ بزنه و دایی بره کارو تحویل بگیره اما هنوز که هنوزه هیچ خبری نشده .من هم که از انتظار متنفرم دیگه حسابی کلافه شدم.نمیدونم چرا این آقا اینقدر بد قوله آخه دو روز پیش که بهش زنگ زده بودیم خودش گفت رو قول ما حساب نکنید.من که فکر کنم تا هفته آینده سر کار باشیم.

نازنینم دلم تاپ تاپ میکنه که زود تر مقدمات اومدنت رو انجام بدم تا فقط منتظر بمونم که پا رو چشمای مامان بذاری روشنشون کنی.

دوست دارم.بغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ماهان
7 اردیبهشت 90 22:54
قربون ذوقت عزیزم الهی همیشه شاد باشی