مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

یه روز خوشمزه یه مامان شکمو

1390/2/12 23:41
195 بازدید
اشتراک گذاری

مانی جونم عزیز دلم دیشب هیچ حالم خوب نبود و وضعیتم خیلی خراب بود یه کمی هم خون بالا آوردمhttp://s1.picofile.com/file/6396703218/sick02.gif

بابت هم نگران شده بود اما میخواست منو دل داری بده میگفت تو چنگ انداختی به معده امهمش میگفت یه چیزی بخور ببین اگه باز حالت بد شد بریم دکتر آخرش گفت دوغ بخور شاید حالت بهتر بشه رفت که دوغ بیاره من اصرار کردم که گاز دار بیاره که دعوام کرد و گفت حالت بد میشه دیگه منم خوردم و حرف نزدم.

دیشب تو خیلی شیطونی میکردی و کم مونده بود که پاتو از دهنم بیاری بیرون منم که حالم بد با این کار تو و لگد زدن به معده ام بد تر هم میشدم.بابات دستشو گذاشت رو شکمم و گفت پسر بگیر بخواب و اینقد شیطونی نکن.اما کو گوش شنوا.

امروز صبح بابات صبحانه رو آماده کرد و به زور به خورد من داد.ناهار هم رفتیم بیرون واز اون جا من رفتم خونهءمامانیم و بابات هم رفت سر کار.مامانیم یه دست لباس و یه ملحفه واست گرفته بود آخه قبلی یه کمی به خاطر بزرگ بودن تختت کوچیک شد.یه چوچویی(بالشت کوچیک به قول مهبد)هم واست درست کرد با یه زیر انداز که اگه رفتیم جایی زیرت بذاریم آخه بابات یه کوچولو وسواسه.

غروب خودم پاشدم وشام درست کردم و اونقد خوردم که نمیتونستم نفس بکشم ساعت ٢١ بابات اومد دنبالم اومدیم خونه با اینکه جا نداشتم دو تا لیوان نوشابه خوردم.نیم ساعت بعدش رفتم سراغ یخچال که میوه بخورم چشمم افتاد به ماستی که دیروز بابات خریده بود روش نوشته بود ماست و اسفناج دلم خواست و خوردم.چند دقیقه بعد صدای در اومد مامانیت بود یه بشقاب دلمه برگ اورد از خوشحالی بال در آوردماز اونم خوردم اما دیدم دارم منفجر میشم اومدم پای کامپیوتر که هم از دلمه واسه بابات که الان رفته باشگاه بمونه هم خودم رو نجات بدم .نمیدونم من که اینجوری نبودم چرا امروز اینطور شدم؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سارا
12 اردیبهشت 90 23:44
نوش جونت عزیزم خوب کاری کردی جیگر خاله اینقدر مامانی رو اذیت نکن دیگه گناه داره
مامان ماهان
13 اردیبهشت 90 0:23
قربون دوست جونم که شیمکو شده ممنون از لینکتمنم شما رو لینک کردم بوسسسسسسسسسسسسسسس
sahar
13 اردیبهشت 90 1:03
سلام حسابی داره شیطونی میکنه این وروجک اما اشکالی نداره شیرینیش به همینه بوسس هوارتا
مامان فرشته
13 اردیبهشت 90 1:44
سلام عزیز دلم نوش جونت تو نمی خوری که مانی جونم چون می خواد قوی بشی می خوره فداش بشم من بوسسسسسسسس
سوسن و یوسف
13 اردیبهشت 90 16:32
سلام. خوشحالم که وب قشنگتنو می‌بینیم. به وب ما هم سر بزنید و برای تولد نی‌نی ما هم دعا کنید! در ضمن خوشحال میشم که با وب قشنگتونم تبادل لینک کنیم.
سوسن و یوسف
13 اردیبهشت 90 16:37
سلام. قشنگ نوشتی! خوش به حال مانی با این مامان خوبش! موفق باشی به ما هم سر بزنید!
zohreh
14 اردیبهشت 90 15:17
سلام دوستم امیدوارم قدمش براتون پراز خیرو برکت باشه. بله ما ساکن کرجیم.