مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

مانی جون 22 روزه

مانی جونم امروز ٢٢ روزه که از تولدت میگذره. بعضی وقتا دلم واسه روزایی که تو دلم بودی تنگ میشه.وقتی کف پات یا آرنج و زانوهاتو ماساژ میدم یه حسی بهم دست میده یاد وقتی که تو دلم بودی میوفتم که یه چیز کوچیک و گرد مثه یه گردو رو از زیر پوستم لمس میکردم.  وای که لذتی داره که تو رو بغل میکنم و تمام سختی های دوران بارداری رو مرور میکنم. با خودم میگم ماهای اول چقد احمق بودم که به خاطر بد حالی هام از نی نی دار شدن پشیمون شده بودم اما وقتی حالم خوب شده بود خیلی لذتبخش بود هر حرکتی که میکردی. دیروز رفته بودیم خونهء مامانیم.ناهار کباب درست کرد امان از دست مهبد در خونه رو باز گذاشت و هر چی دود بود اومد تو. ما هم حسابی بوی دود گرفتیم. س...
29 خرداد 1390

مانی جون 18 روزه

مانی جونم الان که دارم این پست رو برات میذارم ١٨ روز و ٥ ساعت از تولدت گذشته و تو تمام این روزا مامان تمام وقتشو واسه تو گذاشته تا به خوبی تو رو به این دنیا عادت بده. نیم ساعت پیش برای اولین بار به تنهایی حمومت کردم و الان مثه فرشته تو خواب نازی. پسرم تمام روز میخوابی و فقط موقع تعویض و شیر خوردن بیداری اما شبا اصلا خواب نداری و تا هوا روشن نشه نمیخوابی. خیلی دوست دارم و تمام تلاشم رو میکنم که مامان خوبی برات باشم.
25 خرداد 1390