آب قلقلی
مانی جونم امروز اولین برف زندگیتو تجربه کردی
عزیز مامان هوا خیلی سرده واسه همین نمیشه رفت بیرون اما شما از پشت شیشه برفو دیدی
تا حالا سابقه نداشت هوا به این زودی سرد بشه و برف بیاد شایدم من یادم نمیاد .
راستی دیروز تو خونهء عمه رویات داشتم باهات حرف میزدم که مامانیت گفت خوبه روزا سرت باهاش گرمه
آره سرم باهات گرمه اما بیشتر دلم بهت گرمه
تو شدی همهء وجودم
باید اعتراف کنم که یه کوچولو بد جنس شدم
نمیدونم شایدم طبیعی باشه و همهء مامانا اینجوری بشن
اصلا دلم نمیخواد کسی بغلت کنه البته جز بابات
نمیدونم حس میکنم ازم دور میشی
حس میکنم دوست نداری بری بغل کسی
مخصوصا وقتی از جلوی چشمم دور میشی
خیلی با خودم کلنجار میرم اما نمیتونم حلش کنم
وقتی یکی بغلت میکنه دائم چشم بهشو شایدم بد جور نگاش کنم تا پست بگیرم
نگی چه مامان ندید بدیدی دارم
دیگه دارم خجالت میکشم
برم تا خودمو بیشتر از این لو ندادم
بووووووووووووووووووووس
(راستی امروز بهت سوپ مرغ و برنج دادم نوش جونت نفس مامان)