خوب شدی
مانی جونم خوب شدی الهی قربونت برم
نمیدونم چی بود اما تو که اصلا بیقراری و بد قلقی نکردی
این روزا حسابی بابا بابا میگی و دل بری میکنی
چند روز پیش مانتو پوشیدم که برم زباله هارو بذارم دم در تا منو دیدی که دارم میرم بیرون گریه کردی و همچین سوزناک مامان مامان میگفتی که نگو
فدات شم که اصلا بغلی نیستی ومیشینی و با اسباب بازی هات بازی میکنی
دو سه روزی هست که بهتر غذا میخوری
عاشق دوغی(آب و ماست)
کافیه ببینی ما یه چیزی میخوریم اونقد ملچ ملوچ میکنی تا یه خوردنی بهت بدیم حالا چی باشه که مثه همونی که خودمون میخوریم خدا میدونه
یه چند روزی صبحانه نون و کره بهت دادم اما بعد از جوش زدنت ترسیدم و الان بر خلاف میلت حریره بادووم میخوری
تبلیغات تلویزیون رو هم خیلی دوست داری و تا شروع میشه برمیگردی رو به تی وی
خیلی فضول شدی و با همه چی کار داری و تا من روم رو برگردونم یه فضولی میکنی
وقتی که تلفن رو دستم میبینی ذوق میکنی و میخوای بدم بهت تا تو هم حرف بزنی
تو راه پله که صدای پا میاد بر میگردی سمت در و منتظری یکی بیاد تو خونمون
شبا هم یک به بعد میخوابی و همچنان ١٢ ظهر به بعد بیدار میشی مگر اینکه سر و صدا باشه که زود بیدار شی
فعلا همینا رو یادم اومد
دوست دارم
بیشتر از اونی که بتونی فکر کنی