مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

سفر بابا

1390/12/18 19:45
368 بازدید
اشتراک گذاری

مانی جون جونا امروز بابات رفت مشهد

دیروز گفت بریم خرید که چیزی تو خونه کم نباشه

جلوی بانک مامانیم رو دیدیم داشت دنبال دایی اینا میگشت آخه با هم اومده بودن بیرون

گفتم بیا با ما بریم و من میخوام بعد از خرید بیام خونتون

زنگ زدیم به دایی نادر و گفتیم که کجاییم و اونا هم اومدن

قربونت برم تو اون شلوغی بازار و با اون شال و کلاه مهبد بازم شناختیش و کلی واسش ذوقیدی

خریدمون رو که کردیم رفتیم پیش دایی اینا

داشتن ماهی میخریدن بابات هم گفت هوا سرده ما بریم

مامانی گفت که بابات اگه کار داره بره و ما با دایی بریم و قبول کردیم

ساعت ده بود که شیر خوردی و صبحانه هم نخوردی و تا ساعت ١٣ بیرون بودیم اما هیچی نگفتی

رفتیم خونهء مامانی و یه کوچولو شیر خوردی و خوابیدی

شب بابات اومد دنبالمون و اومدیم خونه

وای کلی کار داشتم

تو پیش بابات بودی و من خریدا رو جمع و جورکردم شام درست کردم

اونقد گیج بودم که کتری رو آب کردم و گذاشتم تو کابینت

آخر شب تو رو حموم کردم که زودی بخوابی تا شاهکار خلقت رو درست کنم

حالا شاهکار خلقت چیه؟شلوار باباته که داده خیاطی کوتاه کنه اما بابات راضی نبود و بازش کرد

با صدای ما بیدار شدی

ساعت دو خوابیدی

ما هم تا سه در مورد سفر بابات حرف زدیم و بعد خوابیدیم

امروز که بابات داشت حاضر میشد که بره دید که پولاش نیست

هههههههههه

یه میلیون گم شده

وای کل خونه رو به هم ریختیم نبود که بود

بابات میگفت رو کمد تو گذاشته اما من که میدونستم حواس پرتی داره

مامانیت اومد تو رو گرفت و بابات هم بعد از خنک شدن موتورش نشست و به من میگفت که کجا رو بگردم

باورت نمیشه

زیر پرینتر روی میز کامپیوتر بود

به قول مامانیت ارزش ناراحت شدن رو نداشت اما چون دیروز کل ساختمون خالی بود فکر کردیم دزد اومده

آخه آدم عاقل تو عصر تکنولوژی میگه من حوصلهء کارت بازی و بانک رفتن و این جور چیزا رو ندارم؟!!!!!!!

بعدش کلی به بابات خندیدیم

ساعت ١١ دوستش اومد دنبالش و بعد از رد کردن بابات از زیر قرآن و خداحافظی رفت

از روزی که قرار شد بره همش میگفت دلم واسه مانی تنگ میشه

امروز هم که حسابی میشد از چشاش خوند که این دو روز طاقت نمیاره

الهی زود و سالم برگرده تا پسر کوچولوی مامان خوشحال شه

خیلی عاشقتیم هااااااااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان نیایش
18 اسفند 90 12:01
سلام به مامانی و مانی جون ماشا الله پسر با هوش ان شا الله که بابایی به سلامتی برگرده مراقب مامانت باش الان تو مرد خونه ای
بابای ملیسا
18 اسفند 90 21:11
با سلام . ضمن تبریک به خاطر وبلاگ قشنگتون ، وبلاگ ملیسا خانم به روز شد . لطف کنید و با تشریف فرمائی خودتون ، ملیسا ، دختر عزیز من رو خوشحال کنید و با گذاشتن یه یادگاری ، روزهای قشنگش رو قشنگتر و پر خاطره تر کنید . ممنونم از حضور شما
نارینه
18 اسفند 90 23:58
الهی جای بابایی خالی نباشه ... بهشون بگید برا ما هم دعا کنه .... ممنون
marzieh
24 اسفند 90 10:12
ketri to kabinet kheiliiiiiiii jaleb bood, manam az inkara mikonam, che khoob ke khayati baladi mitooni ro shahkare khelghat kar koni
مامان ماهان
27 اسفند 90 8:50