مسافرتمون و...........
مانی جونم یه مدتی میشه که برات چیزی ننوشتم
15 فروردین رفتیم سفر البته قرار بود بریم شمال که اول جاده چالوس من و بابات گفتیم بریم اصفهان و همه هم قبول کردن
تا شب طول کشید که یه هتل خوب پیدا کنیم و بعدشم دیگه خسته بودیم و جایی نرفتیم
فرداش رفتیم میدان امام و بعدشم رفتیم پل خواجو
با دختر عمهء مامانم که اونجا هستن قرار گذاشتیم و رفتیم خونشون
غروب راه افتادیم و رفتیم اراک خونهء عموی مامانیت
فردا ظهر هم اومدیم کرج
خیلی زود رفتیم و برگشتیم و همهء اینا واسه این بود که سه تا خانواده بودیم و هر کسی باید به کاراش میرسید
قرار گذاشتیم که جمعه رو استراحت کنیم و شنبه بریم شمال که همه گفتن نه زوده و یه هفته دیگه بریم
اما من و بابات برناممون رو ریخته بودیم
قرار بود شنبه بریم که مامانیت اینا هم گفتن که میان به شرط اینکه یکشنبه بریم
یکشنبه راه افتادیم و رفتیم چالوس ویلا گرفتیم
فردا ظهرشم رفتیم خونه عموی بابات
سه شنبه هم برگشتیم
تو این مدت پسر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی
الهی قربونت برم بعدا عکساتو میذارم الان با سیستم شادی اومدم چون کامپیوتر خودمون تعطیله
پ.ن: دوستای خوبم ممنون که بهمون سر میزنید به زودی بهتون سر میزنم