اینو کم داشتیم
گل پسر مامان دو روزه که انگار وجود ندارم اصلا خودمو یادم رفته
از چهار روز پیش بابات میگفت شصت دستم درد میکنه و فکر میکرد رو دستش خوابیده واسه همینه
یکشنبه شب که اومد خونه دستش ورم کرده بود
رفت بالا و مامانیت پماد زده بود و بسته بودش
بابات هم به من گفت بگیرم زیر آب گرم منم گفتم نمیدونم واسه همین یه لگن آب گرم اوردم و واسش ماساژ دادم
دیروز صبح بد تر شده بود و با مامانیت و باباییت رفتن دکتر و تشخیص نداد
رفتن اورژانس بیمارستان و عکس انداخت و بازم چیزی نبود و بلاخره معلوم شد که عفونت کرده و با ماساژ هم عفونت پخش شده تو دستش
حالا چه جوری معلوم نیست
داروهاشو مصرف کرد اما آروم نشد
آخر شب داشت از درد به خودش میپیچید که ناگهان مامان دکتر شد و گفت با یه آمپول کورتون خوب میشی
بابات هم دوباره رفت دکتر و گفت واسش کورتون بنویسه و زد و اومد خونه
نیم ساعت نشد که دردش آروم شد و به مامان گفت ای مارمولک تو میدونستی با چی آروم میشم
خلاصه که این دو روز مامان در خدمت بابات بوده و حسابی هم ازش پذیرایی کرده
اما این وسط گرم بودن سر تو هم نگرانم میکرد
بی خوابی شبانهء تو و بابات هم به کنار
اعتیاد به بازی انگری برد که منو بابات رو به جون هم انداخته و هی به هم میپریم که نوبت من بود و تو جر زنی کردی هم به کنار
همه اینا یه طرف تب کردن تو هم یه طرف
الهی هر دوتون زودی خوب شین چون اصلا حس مریض داری رو ندارم
ظهر باباتو فرستادم که بره سر کار آخه تو خونه موندن باعث میشه بیشتر به مریضیش فکر کنه و تو هم به هوای بابات نمیخوابی و منم نمیتونم بازی کنم ههههههههههه
بهت قطره استامینوفن دادم شاید واسه دندونته آخه فقط یه کم تب داری
الهی زودی خوب شی مامانم
اینم بگم که حسابی آتیش میسوزونی حیف که با این سیستم به قول بابات ذغالی نمیشه عکساتو بذارم
دوست دارم نازنینم