مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

دَدَری

1391/2/21 16:49
393 بازدید
اشتراک گذاری

جون جون مامان دوشنبه رفتیم خونهء مامانیم و شب بابات اومد دنبالمون و یه سر رفتیم میوه فروشی دوست بابات و بابات تو رو هم با خودش برد تو مغازه

دوستشم تو رو گذاشت تو ترازو و وزنت کرد

9/50 بودی

 منم حسابی از اینکه وزن گرفتی خوشحالم

سه شنبه هم رفتیم خونهء مامانیم و تا شب اونجا بودیم و بعد از چرخ زدن تو شهر اومدیم خونه

این هفته حسابی بیرون رفتی و خوش به حالت شده

دیشب عمه آمنه ات با متین یه سر اومدن پایین و مامانیت هم اومد و از اونجایی که مامانیت موقع رفتن تو رو میبره تو راه پله تو دوباره خودتو کشوندی سمتش تا ببرت

من مخالفم و میگم بد عادت میشی اما بابات میگه نه همه بچه ها همین جورین

آخر شب بابات گفت بستنی بیار بخوریم و تو هم تا دیدی ول نکردی و بستنی منو گرفتی و داغونش کردی

منم هی با دستم میکندم و میخوردم تا تو نخوریش

آخه فالوده ای بود و ترسیدیم ضرر داشته باشه

آخرش فقط چوبش تو دستت بود و وقتی دیدی هیچی بهش نیست با تعجب نگاش میکردی و من و بابات هم میخندیدیم

نیم ساعتی چوبشو نگه داشته بودی

عزیز مامان بزرگ تر شدی بهت میدیم بخوری

راستی اینم بگم که دیشب دهنت خورد لبهء میر و لبت پاره شد و کلی خون اومد اما زیاد گریه نکردی

قربونت برم مامان جون

دو روز دیگه هم روز مادره

امسال اولین سالیه که مادر بودنو با لمس کردن تو تجربه میکنم و بهترین حس دنیا رو دارم

الهی همهء خوبی های دنیا رو داشته باشی پسر کوچولوی من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سمیرا
21 اردیبهشت 91 16:56
عزیزههههههههههه دلم چقدر عشقی شما خاله
مامان ساقی و محمد
22 اردیبهشت 91 15:07
مامانی روزت مبارک.
نارینه
23 اردیبهشت 91 15:15
بازم بستنیه بچه رو خوردی !!