مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

یه سال دیگه

1391/5/11 17:11
330 بازدید
اشتراک گذاری

پسر خوبم نمیخوام ناراحتت کنم اما دوست دارم یادت باشه

فردا 12 مرداد 27 مین سالگرد فوت مامانمه

بابات قول داده بریم بهشت زهرا

مامانیم قرار بود افطاری بده اما به خاطر تموم نشدن کار خونه امروز آش پخت ومنم حال نداشتم برم

تو خیلی شیطونی میکنی

خیلی خوشحالم که میتونم تو رو ببرم سر مزار مامانم و بگم این پسر کوچولوی منه

بگم دیگه تنها نیستم

بگم خیلی  متاسفم که نبودی و نتونستی لذت بزرگ شدن منو ببری و منم لذت محبت هاتو

بگم ای کاش بودی و مثه تموم مامانی های دورو برم مامانی خوبی واسه پسرم میبودی

خیلی دلم پُره

از نبودنت دلم پُره

کاش بودی

همین

نمیخوام پسر کوچولوم با نوشته هام غمگین شه

 

 

بعدا نوشت:

یه چند روزی میشه که به من چسبیدی مثه کوالا که به درخت میچسبه

هر جا میرم کلی گریه میکنی و دنبالم میای

چند شب پیش هم تا صبح تو خواب هر ٥ دقیقه جیغ میزدی و میپریدی تو بغلم نمیدونم از چیزی ترسیدی یا !!!!!

الهی چیز مهمی نباشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مرضیه
12 مرداد 91 12:48
سعیده جونم سلام خدا مامانو رحمت کنه عزیزم خیلی متاثر شدم خیلی باید سخت باشه اما تو حتما تو تمام این سالها قوی بودی و هستی من شک ندارم روحش شاد براش حمد خوندم
مامان گیسو جون
12 مرداد 91 21:00
عزیزم خدا مادرت رو بیامرزه نمی دونم چی بگم خدا سایه تو رو بالای سر مانی جونم حفظ کنه من چند وقت پیش یه سوال کردم فکر کنم متوجه نشدی دکتر مانی جون کیه ؟ کارش خوبه راضی هستی ؟
مامان محمد و ساقی
13 مرداد 91 19:32
سلام عزیزم.ایشا... روحشون قرین الطاف الهی باشه.
نارینه
13 مرداد 91 22:44
خدایش بیامرزد فقط یه چیز توی ذهنم اومد ... صبورا ... 27 سال دیگه .... خدایا ... شکرت