مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

اول هفتهء بد

1391/6/20 15:32
340 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی مامان این مدتی که مامانیم رفته دلشوره های منم بیشتر شده مخصوصا هفتهء گذشته که مامانیم گفت من اینجا باشم دو ماه بیشتر زنده نمیمونم

خیلی نگران بودم

شنبه: زنگ زدم به امیر که باهاش صحبت کنم گفت مامان خوابه چون حالش بد بوده بردمش دکتر سرم وصل کرده

دوبار زنگ زدم و حالش رو پرسیدم اما باهاش حرف نزدم

همش منتظر بودم که یه خبری بشه

میترسیدم

تلفن که زنگ زد دلهره گرفتم

بابات بود گفت تصادف و ........

فقط تصادف تو گوشم موند

دوباره تکرار کرد و گفت:

برو بالا به مامانم بگو بابام تصادف کرده من زنگ میزنم تلفن رو جواب نمیدن یکی بره پیش بابام من آموزشگاهم

اما من کلا برعکس شنیدم اول فکر کردم خودش تصادف کرده اما وقتی گفت من آموزشگاهم فکر کردم میگه مامانم تصادف کرده برو به بابام خبر بده

گیج شده بودم و از همه بد تر که من چطوری خبر رو بدم

تو هم تو تخت خواب بودی و نمیخواستم تنهات بزارم

به هر حال سریع رفتم بالا و عمه رویات رو دیدم بهش گفتم گفت بابا زنگ زده به خودمون گفته دیگه صبر نکردم حرفش تموم شه گفتم مانی خوابه و منم درو باز گذاشتم ممکنه بیاد بیرون

بازم تلفن زنگ خورد و دوباره نگران شدم

عمه آمنه ات بود و دوباره گفت تلفن بالا رو جواب نمیدن

داستان داشتیم

بعد از کلی تلفن بازی متوجه شدیم که چی شده

باباییت تو ماشین نبوده و یکی زده به ماشینش و ماشین رو داغون کرده و خودش سالم بود

و از نظر جانی به خیر گذشته بود

عصر هم ماشین رو آورد خونه که فرداش برن بیمه

این داستان تا شب ادامه داشت و همه در مورش صحبت میکردن

آخر شب بابات داشت موهای مامانیت رو کوتاه میکرد که با قیچی دست خودش رو هم کوتاه کرد(برید)

سه تا اتفاق بد تو یه روز که خدا رو شکر هر سه به خیر گذشت.

یکشنبه: بابات با باباییت رفتن بیمه و ظهر بابات اومد رفتیم بیرون ناهار خوردیم و بعدشم رفتیم خونهء دایی اینا و به مامانیم هم زنگ زدم و حالش خوب بود

کلی بازی کردی و هر کاری که دوست داشتی انجام دادی چون من جرات ندارم اونجا بگم این کارو بکن و این کارو نکن همه بهم گیر میدن که چرا محدودت میکنم

خدا رو شکر غذا خوردنت بهتر شده و اونجا خوب غذا خوردی

آخر شب دایی کوروش رسوندمون خونه

مامانیت و عمه رویات هم اومدن و یه سری بهمون زدن

وای مانی جون باید سر فرصت بیام و از شیطنتات کلی بگم

راستی شنبه سی دی بلاگت هم رسید من که اصلا ازش راضی نیستم اما باید میگرفتمش چون مهم ترین روزای زندگیمون رو ثبت کرده

الان چند تا عکس واست میزارم

چشمک زدنت رو قربون

1

اینم عکسایی که قولش رو داده بودم

2

3

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان محمد و ساقی
20 شهریور 91 18:19
سلام.چقدر اتفاق بد.خدا روشکر که به خیری گذشت. دور دهنش شیریه خیلی خوشم اومد یه کم از سی دی بلاگ میگی چون میخوام منم سفارش بدم.چرا راضی نبودی عزیزم؟ دیشب کبلی از پست های اول وبلاگت رو خوندم خیلی قشنگ بود.آفرین عزیزم.
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
20 شهریور 91 23:44
خدا رو شکر همه چی به خیر گذشته.
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
21 شهریور 91 14:43
خدا به خیر گذروند. سعی کن آرامش خودت رو حفظ کنی سعیده جون. انشالله حال مامانی خوب میشه. راستی چرا از سی دی بلاگ راضی نیستی. یکی از دوستامون راضی بود. من هم میخواستم سفارش بدم ولی دودل هستم.
مرضیه
21 شهریور 91 18:05
سعیده جونم خدارو شکر که به خیر گذشت فکرای مثبت کن تا میتونی دوستم ایشالله سایه مامانی سالها مستدام باشه. چقدر این عکسا نازه. اینجا کجاست؟ مانی جون ماشالله روز به روز زیباتر میشه ها. راجع به اینکه از تولد عکس نزاشتم باور کن که یه عکس تکی به درد بخور پیدا نکردم بیشتر فیلم گرفتم
مرضیه
21 شهریور 91 18:11
راستی این جریان سی دی وبلاگ چیه؟ میگم خیلی جالب بود که بابابی مانی جون موهای مامانشو کوتاه میکنه؟ بلده؟
باران قلنبه
24 شهریور 91 13:09
سلام عزیزم خوشحال می شم به وب دخمل منم بیاین. دخملم باران مظفری توی مسابقه جشنواره رمضان 91 آتلیه سها شرکت کرده اگه می شه به سایت آتلیه سها بروید و در قسمت جشنواره رمضان به دخترم رای 5 بدهید .این جشنواره تا اول مهر مهلت داره. آدرس سایت آتلیه سها: Soha.torgheh.ir/festival لینک مستقیم جشنواره تو وبم هست یه دقیقه بیشتر طول نمی کشه من نیاز دارم به رای شما عجله کنین زیاد وقت نمونده منتظرمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا البته اگر قبلا به کودک دیگری رای داده اید میتوانید دوباره به دخمل من رای بدهید
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
27 شهریور 91 9:17
سلام گلم. چطوری. انشالله این هفته که براتون خوب بوده. با آرزوی سلامتی و موفقیت برای کل خونواده. مانی جون رو ببوس.
مامان فندق
29 شهریور 91 13:33
آپم زود بیا