ماني به روايت تصوير
جون جون مامان ديروز عمه آمنه ات اومده بود خونهء مامانيت و تولد 4 سالگي متين رو اينجا گرفت
با كلي زحم يه عكس سه نفره از تو امير مهدي و متين گرفتيم
البته تو آروم بودي گلم
تيپ پسرم واسه تولد رفتن
يه عكس سه نفره
انگشت سوختهء ماني جونم
اينم پماد زدن به سر و صورتت
اينجا هم دعوات كردم كه كشو كمدت رو باز نكني بهت برخورد و انگار قهر كردي
ماني جون ساعت 2 نيمه شب با سرماخوردگيش كه نميتونست نفس بكشه اين ادا ها رو هم در ميورد
پسرم اولين بار كه امسال لباس پاييزي پوشيده و رفته واسه خودش ماست خريده
اين عكسا هم داغ داغ مال امروزه كه چشم مامان رو دور ديدي و رفتي سراغ كمدت
انگار ميگي مامان سليقه نداره! بايد خودم وسايلم رو بچينم
مثلا اين پشتي رو گذاشتم كه نتوني كشو و ويترينت رو باز كني
اينم بگم كه تو هم هديه گرفتي
مامانيت يه هواپيما
عمه رويات يه فرفرهء مدرن
عمه سميه ات يه دست لباس