مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

این روزا

1391/9/24 15:25
292 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولو قربونت برم خیلی بلا شدی

وای با موبایل حرف زدنت ما رو کشته

با کیبورد و موس کار کردنت دیوونمون کرده

لوس بازی هات که نگو دو تا دستاتو میذاری زیر چونه ات و میچرخونی و دلبری میکنی

دالی بازی هات که پشت سرمون قایم میشی

وقتی میخوام ببرمت دستشویی تو دل بابا قایم میشی و بابتم میگه نه نبرش نبرش و البته خودش کمکم میکنه تا شلوارتو در بیارم

تا ما از سر جامون پا میشیم میدویی و میری اونجا و جای مارو میگیری و ماهم بهت میگیم ای فرصت طلب

و کلی شیرین کاریه دیگه................

هر روز بهوونهء بیرون رو میگیری و باباتم میگه ببرش واسش یه چیزی بگیر و یه دور بزنین

بهت پول میده و میگه بابا من میرم سر کار که پول در بیارم بگیر با مامان برو نام نام بخر

تو هم پولو میگیری و میدی به من و میری کلاتو میاری و فکر میکنی همون کلاه سر کردن واسه بیرون رفتن کافیه( مامان جون تابستون هم میخوای همین کلاه رو بیاری و بگی بریم؟!!!)

یادمه موقع سیسمونیت مامانیم گفت زیاد اسباب بازی نخر و بذار بچه ات که دنیا اومد ببرش و هر چی خودش دوست داره رو برداره بخری(جز چند تایی که واسه نوذادیت بود)

حالا میبینم واقعا اینجوری بهتره هر دفعه میریم بیرون و یه چیزی که خودت انتخاب میکنی رو واست میگیرم

سه شنبه: بارون میومد وخیلی وقت بود نونوایی هم نرفته بودیم و بابات گفت تنبل یه بار تو نون بگیر گفتم بارون میاد و باباتم گفت بارونی بپوشین

لباستو تنت کردم و رفتیم وای چه هوایی بارون بند اومده بود اما هوا بارونی بود

تو خیابون که به علت توجه زیاد شهرداری که پر از چاله چوله هست آب جمع شده بود و تو از یه دونه اش هم نمیگذشتی و باید پاتو میکوبیدی توش و ذوق میکردی

به همین خاطر رفتن و آمدنمون خیلی طول کشید و یخ کردیم

واست مداد رنگی گرفتم تو هم خوشت اومد اما عمه رویات میگه باید مداد های قطور واسه این سن بگیری(مداد شمعی)

به امید خدا دفعهء بعد

عصرشم رفتیم بالا و مامانیت اینا رو شام دعوت کردیم خونمون

آخر شب هم جنابعالی از دماغمون در آوردیش

خیلی اذیت کردی و به زور دعوای من و بابات خوابیدی

چهار شنبه: شب هم مثلا رفتیم بیرون تا دور بزنیم و مواد پیتزا بخریم که واسه بابات کاری پیش اومد و یه ساعتی تو ماشین معطل شدیم و تو هم دلی از عزا در اوردی و حسابی رانندگی کردی

امروز با هم رفتیم بیرون و خرید کردیم و اومدیم خونه

جون نداشتی بشینی ناهارتو که خوردی از خستگی غش کردی

قربونت برم که به سر کوچه رفتن هم قانعی

دوست داریم کوچولوی شیطون

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

هیراد و عمه لیلاش
24 آذر 91 16:24
سلام به دوست جونی عزیزم یه خواهش کوچولو از شما دارم من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها شرکت کردم ممنون میشم که به عکس من رای 5 امتیازی بدید لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
مريم مامان آريا
25 آذر 91 0:47
سلام اي جان چه شيرين شده پسرمون قارچ خوردنش منو کشته راستي عکسهاي کيش رو گذاشتم ولي زياد خوب نشده ممنون که بهم ياداوري کردي
نارینه
25 آذر 91 13:22
خوش باشید ... بازم پیتزا !!!!
مامان ماهان
25 آذر 91 15:12
مانی جونم شیطون شدیاااااااااااااااااا قربون شیطنتت عزیز دلممممممممممممممممم میبوسمت گلممممممممممممممم
مامان ماني مسافر كوچولو
25 آذر 91 15:57
سلام يه بار نوشتم نميدونم اومده يانه كامپوتر قاطي كرده بود به هر حال نوشه هاتو ديدم يادم اومد ماني هم تو شمال پاشو ميزد به چاله هاخوشش ميومد از هواي سرد لذت ببريد
مرضیه
26 آذر 91 13:34
ای جوووووووووووووووووونم مانی من که میخونم دلم غش میره دیگه چه برسه به شما.
مامان آراد
27 آذر 91 18:59
الهی چه جیگریی شده چه شیرین کاریی هایی میکنی حسابی دل میبری دلبر یه عالمه بوس واسه جبران این چند ماه
مامان ماني مسافر كوچولو
27 آذر 91 19:54
يلدات مبارك
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
28 آذر 91 8:18
ای جونم که اینهمه دلبری میکنه. بخورمت خاله جون.
مامان ماني مسافر كوچولو
28 آذر 91 15:54
دوست خوبمم در چه حاله ايشا.. كه خوب و سلامت باشين