مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

تولدت مبارك

كوچولوي مامان تولدت مبارك هيچ واژه اي به ذهنم نميرسه امروز گنگم لحظه هاي شيرين اولين ديدار مثل فيلم جلوي چشممه سه سال مادرانگي كردم عشق كردم با تو خنديدم وگريه كردم كودك شدم مثل مادر بزرگها لالايي خوندم زندگي با تو چه لذتي داره سه سال پيش كه از دلم بيرون اومدي فكرشم نميكردم كه اينجوري بري تو قلبم پسرم با تو نفس ميكشم ذهنم خالي از همه چي و پر از تو شده بي هيچ منتي هرچي دارم رو به پات ميريزم و تمام تلاشم رو ميكنم كه شاد زندگي كني اميدوارم كه هميشه سلامت باشي و سر بلند دوست دارم سه سالگيت مبارك
8 خرداد 1393

دعا كنيد

دوستاي خوبم واسه خوب شدن چشماي ناز ماني جونم دعا كنيد امروز دوباره بردمش دكتر چشم پزشك گفت:حساسيت بهاره است"ورم ملتحمه بهاره VKC" و تا آخر تير ادامه داره و حتي سالهاي بعد هم ممكنه اينجوري بشه "اگه خواستين در مورد اين بيماري بيشتر بدونيد اينجا سر بزنيد" http://noorportal.net/1/23/30/38/34450.aspx كلي قطره و پماد داد و يكي از قطره هاش هم خارجيه و گير نيومد چشماي عروسكم كاسهء خونه و متورم شده و تو سياهي چشمش لك افتاده خيلي ناراحتم دلم خون ميشه وقتي به چشماش نگاه ميكنم كلي التماسش ميكنم كه دراز بكشه تا قطره بريزم براش بايد نصف شب از خواب ناز بيدارش كنم و قطره هاشو بريزم تو چشمش پسرم خيلي صبو...
4 خرداد 1393

دلبر كوچولو

واي خدا كه اين روزا چقد دلبري ميكني عشقم لقمهء‌آخرت رو تو دهنت نگه داشته بودي گفتم برو يكم آب بيار بخور و لقمه ات رو قورت بده رفتي و ليوان رو پر آب كردي و هي خوردي و تموم نميشد گفتم چرا اينقد زياد پرش كردي؟ ليوان رو دادي دستم و گفتي:اِشال نناره بيا بديه اشو تو بو اور!!!!!(اشكال نداره بقيه اشو تو بخور) صبح جمعه بابات داشت ميرفت بيرون گفتي:بابا ميشه ما م بييم بي يون؟ بابات گفت:نه پسرم ديروز بيرون بوديم گفتي:خب اِموزم بييم ديده ازم سوال ميپرسي حواسم نيست جواب بدم با عصبانيت ميگي:مامان چيا جواب نِنيدي هاااااااا!!! امروز خونهء مامانيم بوديم گفتي:بيم اونه آتوتا؟(خونهء آتوسا) گفتم:بيا جيش كن بريم گفتي:...
27 ارديبهشت 1393

شيرين زبوني هاي ماني جون

قربونت برم من شيرين زبونم اين روزا با حرفات حسابي دلبري ميكني هاااااااا رفته بوديم بيرون و پشت چراغ قرمز كه وايستاديم يه پيكان هم كنارمون وايستاد گفتي: "عجــــــــــــــــــــب پيكانيه ببين مامان" هر صدايي كه مياد ميگي: "آ آيِ اي دوب" يعني صداي چي بود هر چي كه ميبيني و خوشت مياد ميگي: من اَ اينا ننارم=من از اينا ندارم برام بَعَرين=برام بخرين برو آباتوسمو بيا=برو اتوبوسم رو بيار  ميتام آر بتونم=ميخوام كار بكنم بابا بوئو نامپ اوبونه رو اوشن بتون من بينم مامانم انجاست اوبوده=نوشابه، اومونه=صبحانه،اوبونه=آشپزخونه خيلي جالبه كه اين سه تا رو مثه هم ميگي و واسه خيلي ها سخته بدونن چي ميگي حتي...
25 ارديبهشت 1393

بهترين مامان دنيا

مامان من بهترين مامان دنياست الهي قربونش برم كه اينقده خوبه خيلي ماه و مهربونه سرمو كه ميذارم رو پاش با اون دستاي لطيفش صورتمو نوازش مكنه و من غرق دنياي كودكيم ميشم ميگم مامان بوسم كن بوسم ميكنه و ميميرم از خوشحالي بهم ميگه چي ميخواي برات بيارم ميگم آبميوه و به سرعت باد ميره حتي اگه نداشته باشيم ميره و برام ميخره ميدونه كه من عاشق غذاهاي بيرونم واسه همين همش برام پيتزا و مرغ بريون و كباب ميگيره واااااي لواشكاش اونقد خوشمزه است كه طعمشو هيچ وقت يادم نميره خيلي خوبه كه يه مامان مهربون داسته باشي كه تو سي سالگي هم مثه يه خردسال باهات برخورد كنه همش ميپرسه چي ميخواي آب بيارم بخوري گشنه ات نيست ميخو...
23 ارديبهشت 1393