هفته 30
مانی جونم امروز وارد ۳۰ هفته شد الان ساعت ۳۵ دقیقه است تازه از بالا اومدیم پایین گفتم شاید صبح نشه پست گذاشت واسه همین الان اومدم نشستم پای کامپیوتر غروب شنبه رفتیم بالا و تا ساعت ۲۱ نشستیم بابای مانی جون به مامانی مانی جون گفت شام چی دارید گفت هنوز تصمیم نگرفتم بابای مانی جون هم گفت شام همه مهمون من. دو تا از عمه های مانی جون هم بودن هر چی اصرار کردیم بریم بیرون گفتن ما خسته ایم زنگ بزن بیارن وای که چقدر طول کشید من که داشتم از گرسنگی غش میکردم مانی جونم هم هی وول میخورد فر کنم اونم غذا میخواست بعد از شام و میوه خورن اومدیم پایین. وای که چه خوبه بدون زحمت پختن و ظرف شستن و به دور و بری ها هم زحمتش رو ندادن غذا بخوری ...
نویسنده :
مامان ماني جون
0:50